(مدنی- فقه) الف - سلب مالکیت یک مالک نسبت به مال )یا اموال( معین واعطاء آن به دیگرى خواه به رضاى مالک باشد )مانند رضای بایع در بیع ورضاى ابراء کننده در ابراء( و خواه به حکم قانون مانند فروش مال محتکر به حکم حاکم یا فروش مال محکوم علیه در اجراءاحکام . اثر حاصل ازنقل را اصطلاحا انتقال گویند. (رک. انتقال) اصل این است که هرحقى قابل نقل وا نتقال است و خلاف آن محتاج بدلیل است . ب - درمقابل کشف استعمال میشود .( رک. کشف ) (فقه) هرگاه لفظى که مشترک بین چند معنى است بر اثر زیادى استعمال، اختصاص ببرخى ازمعانى خود پیداکند مى گویند آن لفظ نقل به این معانى یافته است و خود آن لفظ را هم منقول گویند مثلا (فروشگاه) محل بیع و شراء را مى گفتند خواه در دکان باشد خواه درمیدان هاى عمومى که در آنها دکانی هم نباشد اما در حال حاضر اختصاص بدکان هائى یافته که در آن ها اشیاء مختلف و متنوع (که سابقآ اصناف مختلف متصدى فروش آن ها بوده اند) ویا اشیائى که درقدیم صنف خاصى مباشر فروش آنها نبوده اند (مانند رنگ ها و لوازم فلزى )بفروش مى رسد. همچنین است کلمه رجال که درمعنى جنس ذکور و بالغ بکار مى رفته وبعد ها اختصاص به کسانی یافته که در فن خود خاصیتى نشان داده و تشخص و بروز قابل ملاحظه اى پیدا کرده باشند .